نجات در اعماق زمین
در اتوبان امام علی (سال83) در تونلهایی که در عمق زمین حفر شده بود، پنج نفر گیر افتادند. به دلیل بارندگی و نفوذ آب به تونل، راه ورود بسته بود.
یکی از اعضای گروه، 45متر به صورت افقی با طناب پایین رفت و آنجا بعد از جدا شدن از طناب، 12 متر در تونل، افقی شنا کرد تا به مصدومین رسید و یکی یکی آنها را نجات داد، آن هم در وضعیتی که سطح آب مرتبا بالا میآمد.
غواصی در لجنزار
در یکی از مراسم عمومی امسال وقتی که مردم از محل مراسم خارج میشدند، مادری متوجه گم شدن فرزندش شد. وقتی که به محل رسیدیم فضایی را دیدیم شبیه یک باغچه یا زمین فوتبال کوچک که ذرات گیاهان خشک روی آن را پوشانده بود.
وقتی نزدیک شدیم فهمیدیم که آنجا یک استخر است که بر اثر رشد گیاهان و همینطور خاکروبة سطح آن خشک به نظر میآمد. مشخص بود چه اتفاقی افتاده، کودک به خیال سفت بودن روی آن پا گذا--شته بود و حتی فرصت نکرده بود فریاد بکشد. لباس غواصی پوشیدیم و پس از ساعتها جست و جو جسد او را در میان لجنها پیدا کردیم.
یک راست میرویم حمام!
یکی از تبهکاران معروف، جسد اشخاصی را که کشته بود در قناتها و چاههای خشک میانداخت. برای پیدا کردن اجساد به کمک نیروی انتظامی رفتیم. وضعیت بسیار بدی بود، چون جسدها پر از کرم شده بود و مجبور بودیم آنها را مثل مصدومین با خودمان حمل کنیم.
بعد از اینطور مأموریتها سوار خودروهای آتشنشانی نمیشویم. یکی از وانتها را میآورند و پشت آن مینشینیم و یک راست میرویم حمام.
زندهباد سطل
مناطقی در تهران هست که خاک اغلب آنها روان است و اگر یک قسمت ریزش کند، به سختی میتوان آواربرداری کرد. یک بار در یکی از همین مناطق، یک چاه بر روی مقنی ریزش کرد. هیچ امکانی برای حمل وسایل سنگین نبود، شروع به کندن کردیم و پس از مدت بسیار زیادی به جسد رسیدیم، ولی او زنده بود.
چند لحظه قبل از اینکه خاک کاملا بدنش را بپوشاند، سطل بزرگ لاستیکی را روی سرش گذاشته بود و برای همین توانسته بود مدت بیشتری نفس بکشد.
التماس دعا!
چند بار با اتوبوسهایی که تصادف کرده بودند یا به دره و رودخانه سقوط کرده بودند روبهرو شدیم.
اینطور وقتها مسافران بین صندلیها گیر میکنند و ما با شکستن شیشههای بزرگ اتوبوس وارد میشویم. باید مرحله به مرحله، اول کسانی را که وضعیت وخیم دارند نجات داد و بعد بقیة افراد را.
ولی وقتی که به درون اتوبوس بروی همة کسانی که گیر کردهاند، دست و پا و لباسات را میگیرند و التماس میکنند. همه جا خونی و تاریک است و صحنههای ناراحت کنندهای درست میشود.
دم گربه خانم پولدار
یک بار دم گربة یک خانم خیلی پولدار بین لاستیکهای دستگاه دو ثابت گیر کرده بود.
میخواستیم دم را بیرون بیاوریم که خانم نگذاشت و گفت باید دامپزشک مخصوصش بیاید و گربه را بیحس کند! یک بار هم خبر رسید که عقاب وارد خانهای شده است، وقتی رفتیم یک پرستو روی مهتابی نشسته بود.
کسی که تماس گرفته بود حتی بعد از گرفتن پرستو باز هم فکر میکرد عقاب دیده است.
غواصی در سد لتیان
سال77، یک پسر جوان در سد لتیان غرق شده بود. همه میدانستند غرق شده است. ولی پدر و مادرش از کنار سد تکان نمیخوردند. آنها نمیخواستند بدون جنازة پسرشان بروند. بعد از چند بار گشتن، کاملا ناامید شده بودیم.
وقتی در سد لتیان غواصی میکنی میبینی که بعد از یک عمق مشخص به دلیل گل و لای هیچ نوری وجود ندارد و فقط باید با حس لامسه کار کنی. یادم هست اقوامش هر روز کنار سد، گوسفند میکشتند تا اینکه بالاخره بار آخری که پایین رفتیم، در عمق 32 متری جنازه را پیدا کردیم.
حادثه در آشپزخانه
شب نیمه شعبان دو سال پیش بود. در میدان پرستو توی خانهای مولودی گرفته بودند و شش زن در آشپزخانهای که 20 متر مربع مساحت داشت کار میکردند.
ناگهان چاه ریزش میکند و هر شش نفر به درون سوراخ قیف مانندی سر میخورند و روی همة آنها یک یخچال بزرگ دو در میافتد. وقتی رسیدیم فقط یک دست از زیر یخچال دیده میشد. هیچ لبهای برای تخته گذاشتن یا هیچ ستون و دیواری برای قالب و طناب بستن وجود نداشت.
هر شش نفر زیر یخچال زنده بودند. یک طناب را به میلهای بستیم و از زیر یخچال رد کردیم. از راه پنجره، یک کابل را به تیر چراغ برقی که بیرون خانه بود، بستیم، قلاب درست کردیم و... به لطف خدا همه نجات پیدا کردند.